معنی موی سر سیاه و سپید

لغت نامه دهخدا

سیاه سپید

سیاه سپید. [سیاس َ / س ِ] (ص مرکب) هر چیز که رنگ سیاه و سپید داشته باشد. پیسه. || (اِ مرکب) کنایه از غرب و شرق. || کنایه از شب و روز. || کنایه از زنگ و روم. || کنایه از شر و خیر. || کنایه از کفر و اسلام. (آنندراج).


سپید و سیاه

سپید و سیاه. [س َ / س ِ وَ / دُ] (ترکیب عطفی، اِ مرکب) نیک و بد. || صالح و طالح. || شب و روز. || عرب و عجم. || روم و زنگ. (شرفنامه).


سیاه سر

سیاه سر. [سیا س َ] (اِ مرکب) رجوع به سیاه سار و سیه سر شود.

سیاه سر. [سیا س َ] (اِخ) دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).

واژه پیشنهادی

فرهنگ معین

سیاه سر

(ص مر.) آن چه که سرش سیاه باشد، (اِمر.) قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، (کن.) زن بیچاره و بینوا، گناهکار. [خوانش: (سَ) = سیه سر: ]

فرهنگ فارسی هوشیار

سیاه سر

‎ (صفت) آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار.

فارسی به آلمانی

موی سر

Chef (m), Haar (n), Haare (pl), Haupt (m), Kopf (m), Leiter (m)

فارسی به عربی

موی سر

رییس، شعر

فرهنگ عمید

سیاه سر

آن‌که یا آنچه سرش سیاه باشد،
[مجاز] زن بیچاره و بینوا،
(اسم) [مجاز] قلمی که سرش را در مرکب زده باشند،
(اسم) نهنگ،

معادل ابجد

موی سر سیاه و سپید

474

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری